جمعه 22 شهريور 1392برچسب:, :: 9:47 :: نويسنده : مسعود
افسوس مي خورم ....چرا؟چرا با رفتن تو............. بهار مي آيد ؟...آمدي در سرماي زمستان... به سردي زمستان بودي..... به غم انگيزي شبهاي تنهايي..... به خشکي برف ...مي روي..... بهار مي ايد ... به نظر معامله خوبي است....اميد ان دارم بهار گلي بر چهره ات بنشاند ... چه اميد مبهمي...گردش روزگار خطا ندارد ....زمستان هيچ گاه بهار را نمي بيند...
نظرات شما عزیزان: مبینا
ساعت19:36---25 شهريور 1392
برایم تعریف کن یف هرگز فراموش نشدن چه حسی دارد؟
تو که هر لحظه در خاطر منی
سلام
حالا نمیشه با چراغ دل اومد من فانوس ندارم مرسی به خاطر نظرت وب تو هم خیلی قشنگ بود لینکیدمت منو با عنوان ترنم باران بلینک
سلام ممنون نظرلطفتونه وبلاگ شمام زیباست منو با نام حقیقت عشق لینک کنین وبهم خبر بدین بازهم سر بزنین متنظر حضور گرم همراه با نظراتتون هستم
غم رو وللش.شاد باش.
سلام خوبی؟وب جالبی داری أ مطالبش خوشم اومد!خوشحال میشم ب وبم سربزنی اگه باتبادل لینک موافق بودی بم خبر بده!
نظریادت نره!
سلام دوست عزیز.وبلاگ قشنگی داری ممنون میشم به منم سر بزنی
درباره وبلاگ موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
>
تبادل لینک
هوشمند |
|||||
|